نگاهی به آخرین ساخته ابراهیم حاتمی کیا
خروج، حرکتی برای اعتراض
«خروج» داستان حرکت اعتراضی عدهای مردم دورافتاده و محروم و اسیر در چنگ خُرده حاکمان استانی و شهرستانیشان هست. عدهای که مورد ستم واقع میشوند و کسی شنوای فریاد آنها نیست. خروج یک داستان نیست، خروج صدای صدها داستان مشابه در گوشه و کنار ایران است.
حاتمیکیا در آخرین اثر سینمایی خود سراغ سوژهای رفته است که ریشه در یک رویداد واقعی دارد.
خروج، داستان حرکت اعتراضی عدهای مردم دورافتاده و محروم و اسیر در چنگ خُرده حاکمان استانی و شهرستانیشان هست. عدهای که مورد ستم واقع میشوند و کسی شنوای فریاد آنها نیست. خروج یک داستان نیست، خروج صدای صدها داستان مشابه در گوشه و کنار ایران است.
«خروج» نماد جامعهای است که سیاستبازان و دغلکاران در آن با ریا و خدعه بر مردم سلطه گرفتهاند. به وقت نیاز آنها را به بهانه حفظ امنیت و حرمت خون شهدا نگه میدارند اما به وقتی که مردم به آنها نیاز دارند با وعده، وعید و تأخیر و پشت سر انداختن کار، آنها را سرگرم کرده و وقتی مطالبهای دارند جای طلبکار و بدهکار را عوض میکنند. راه فرار را برای خود باز گذاشتهاند و جانب پاسخگویی را به سمت دیگران حواله میدهند.
شاید بین فیلمهای خود حاتمیکیا فیلم «خروج» یک اثر درجه دو بهحساب آید اما با این حال زیبا و دیدنی است. اگر تیپها شخصیت نمیشوند به خاطر کثرت کارکترهاست که اقتضای داستان است و اگر خیلی هیجانی و پر تب و تاب نیست، به خاطر ذات داستان است که حال و هوای اعتراض چند کشاورز زیاندیده را بیان میکند، نه یک رویداد جنگی.
سکانس آغازین فیلم به سنت فیلمهای سابق حاتمیکیا یک سکانس جذاب است، اما نه خیلی نفسگیر. فرود اضطراری هلیکوپتر و برباد رفتن پنبهها، نماد نزول بلاست. یک رئیسجمهور مریض که با فرودش نه تنها برکتی نیاورده، بلکه همان شب بلایی خانهبرانداز هم نازل میشود. بادیگارد رئیسجمهور وقتی میخواهد مرد کشاورز را توجیه کند به او میگوید «رئیست به اینجا آمده» کشاورز میگوید «من رئیس ندارم» و بادیگارد پاسخ میدهد «رئیسجمهور رئیس همه است»، اما نگاه کشاورز تأیید حرفی که شنیده است نیست!
نگاه حاتمیکیا در این فیلم به نیروهای امنیتی کمی متفاوتتر از فیلمهایی مثل بادیگارد است. در این فیلم نیروهای امنیتی بیشتر شبیه آژانس شیشهای شدهاند. مأمورینی که به هر قیمتی میخواهند امنیت نظام را حفظ کنند و هر اعتراضی را هر چند به حق باشد، تضعیف آبروی نظام میدانند. کارگردان سراغ یکی از اصلیترین مشکلات نظام رفته است. نوع برخورد و مواجهه با اعتراض مردم و چگونگی مدیریت یک اعتراض درست، پدیدهای است که اگر فکری به حال آن نشود، موجب انباشت نارضایتیها و فوران یک اغتشاش خواهد شد.
دوربین حاتمیکیا همیشه قابهای زیبا و بینقصی را نشان میدهد. این فیلم هم پر است از همین قابها. صحنههای نفسگیر و هیجانی هم کم ندارد. جالب اینکه از اجتماع پیرمردهای روستا، فضای لطیفه و خنده هم در این کار کم نیست که به نوبه خودش در کارهای حاتمیکیا تازگی دارد.
اگر نقش رسانهها و فضای مجازی را در داستان نادیده بگیریم، واقعیت پذیری آن محل اشکال است؛ یعنی مخاطب نمیتواند باور کند که حرکت اعتراضی چند پیرمرد روستایی تا نزدیک پایتخت کشور و به هدف دیدار با رئیسجمهور اینگونه ادامه پیدا کند؛ زیرا میتوان آنها را در مسیر راه به راحتی متوقف کرد؛ اما با وجود فشاری که رسانهها بر نیروهای امنیتی و دولت وارد میکنند، عدم امکان توقف حرکت تراکتورها در اتوبان و رسیدن به تهران توجیهپذیر میشود.
دوگانه پلیس خوب و پلیس بد، روندی است که حاتمیکیا برای کنترل اعتراض توسط دولت نشان میدهد؛ اما این دوگانه هم مانع ترس کشاورز روستایی نمیشود. کشاورزی که جوانی خود را صرف دفاع از میهنش کرده و جوان برومندش را هم به تازگی برای این مرز و خاک فدا کرده است. مرد کشاورز، یادگاری فرزند شهیدش را همراه خود دارد؛ این یادگاری پلاک نیست، یک اسباببازی است. تراکتور کوچکِ اسباببازی، در دست پیرمرد کشاورز، نماد استقامت و ادامه همان جهاد برای حفظ میهن است. پدری که برای مراسم هفتم شهادت پسرش هم صبر نمیکند و خروج خود را به سمت خیابان «پاستور» آغاز میکند. پدری که این «خروج» را ادامه مسیر فرزندش میداند. حرکت کشاورز هم تا آخر مسیر، نشان از استقامت او برای حفظ میهن دارد. جهادی که یک روز با اسلحه و در برابر دشمن خارجی بود و امروز هم با تراکتور و برای حفظ همین آب و خاک است.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}